-
شنبه, ۳۱ خرداد ۱۳۹۹
-
۹۱۱
*فیش منبر :فاطمه معصومه(س) مشعل هدایت و شفاعت
ولادت حضرت معصومه( علیها السلام) و روز دختر
عنوان: ریحانههای آفرینش
ایجاد انگیزه[۱]
هر ساله همایشی بزرگ با عنوان انتخاب دختر شایسته جهان، برگزار میشود و زنان و دخترانی از سراسر جهان در آن شرکت میکنند تا بتوانند در اصلیترین ملاکی که غرب برای انتخاب زن شایسته دارد یعنی زیبایی صورت و برخی دیگر از شایستگیهای ظاهری، حائز رتبه شوند؛ اما خدایی که خالق زیباییهاست، شایستگی زن را به چیزهای دیگری میداند و در منظر او که داور حقیقی است، ملاکهای سنجش شایستگی یک زن، ملاکهای دیگری است که خود باید به دست آورد، نه آنچه همچون زیبایی که خدادادی است.
سؤالی که پیش میآید این است که در پیشگاه خداوند متعال و معصومین ـ علیهم السلام ـ ملاک دختر نمونه چیست؟ آیا هر شاخصهای که در رسانهها از دختر موفق به تصویر کشیده شود، ملاک دختر نمونه است؟ آیا زیبایی، موقعیت خانوادگی، تحصیلات و ثروت یا شغل میتواند ملاک دختر شایسته در لسان روایات باشد؟ آیا قهرمانی در رشتههای ورزشی یا مدرک تحصیلی در هر رشتهای میتواند ملاک صحیحی برای انتخاب دختر نمونه باشد؟ با توجه به میلاد کریمه اهلبیت ـ علیهم السلام ـ و روز دختر، شایسته است مقداری درباره ملاکهای دختران ممتاز و ریحانههای بهشتی و دردانه آفرینش صحبت کنیم تا ببینیم ملاکهای دختر نمونه از منظر آیات و روایات چیست؟
انشاالله که دختران ما با توسل به کریمه اهلبیت و الگو گیری از سبک و سیره ایشان این صفات را در خود نهادینه نمایند.
متن و محتوا
از رسول خدا - صلیالله علیه و آله- نقل شده که فرمودهاند: «نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُونِسَاتٌ مُبَارَکَاتٌ مُفَلِّیَات[۲]؛ دختران چه فرزندان خوبى هستند؛ با لطافت و مهربان، آماده به خدمترسانى، یار و غمخوار اعضاى خانواده، با برکت و علاقهمند به پاکیزهگی»
همچنین آن حضرت فرمودهاند: «اِنَّ اللّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى عَلَى الاُناثِ اَرَقٌّ مِنهُ عَلَى الذُّکُورِ[۳]؛ خداوند متعال بر دختران مهربانتر است تا پسران.»
برخی از ویژگیهای دختران ممتاز عبارتند؛
ملاکهای دختران نمونه
۱. یاد پیوسته خداوند
اولین ملاک دختر نمونه، همواره و پیوسته به یاد خدا بودن است. خداوند متعال این صفت را از نشانههای مؤمنان راستین برشمرده و از آنان چنین تمجید میفرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمینَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ... و الذّاکرِینَ اللّه کَثیرا و الذّاکِرتِ اَعَد اللّه لَهُمَ مَغِفرهً و اَجرا عظیما[۴]؛ مردان و زنان مسلمان و مردان و زنان باایمان ... و مردان و زنانی که خدا را فراوان یاد میکنند، خدا برای همه آنان آمرزش و پاداشی بزرگ فراهم ساخته است.»
در این آیه که ده ویژگی زنان و دختران نمونه را بیان میفرماید یکی از مهمترین آن ملاکها ذکر کثیر است. یعنی مؤمنان با یاد خدا در هر حال و در هر شرایط، پردههاى غفلت و بیخبری را از قلب خود کنار مىزنند، وسوسهها و همزات شیاطین را دور مىسازند و اگر لغزشى از آنان سر زده، فوراً در مقام جبران بر مىآیند تا از صراط مستقیم الهى فاصله نگیرند.
در اینکه منظور از «ذکر کثیر» چیست؟ در روایات اسلامى و کلمات مفسرین، تفسیرهاى گوناگونى ذکر شده که ظاهراً همه از قبیل ذکر مصداق است و مفهوم وسیع این کلمه، شامل همه آنها مىشود. از جمله در حدیثى از امام صادق - علیهالسلام- مىخوانیم: «هر کس تسبیح فاطمه زهرا - سلام علیها- را در شب بگوید، مشمول این آیه است[۵]»
بعضى از مفسران گفتهاند: «ذکر کثیر» آن است که در حال قیام و قعود به هنگامى که به بستر مىرود یاد خدا کند؛ اما به هر حال ذکر نشانه فکر است و فکر مقدمه عمل، هدف هرگز ذکر خالى از فکر و عمل نیست[۶].
در آیه ۳۴ سوره احزاب نیز خداوند به زنان پیامبر- صلیالله علیه و آله و سلم- توصیه میفرماید تا به یاد آیات الهی و سخنان حکمت آمیزی که در خانه آنان نازل میشود باشند «وَ اذْکُرْنَ ما یُتْلى فی بُیُوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَ الْحِکْمَةِ إِنَّ اللَّهَ کانَ لَطیفاً خَبیرا؛ آنچه را در خانههاى شما از آیات خداوند و حکمت و دانش خوانده مىشود یاد کنید؛ خداوند لطیف و خبیر است»
در سبک و سیره حضرت معصومه و حضرت زهرا – علیهماالسلام- نیز این ملاک به وفور دیده میشود.
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ یکی از دخترانی است که عالیترین درجه ذکر و بندگی خدا را با عبادت و شب زندهداری هفده روزهاش در واپسین روزهای عمر شریفش در منزل موسی بن الخزرج، به نمایش گذاشت.
۲. حیا
یکی دیگر از ملاکها، حیا است. رسول خدا - صلیالله علیه و آله و سلم- میفرمایند: «نِعمَ الوَلَدُ البَناتُ المُخَدَّراتُ، مَن کانَت عِندَهُ واحِدَةٌ جَعَلَها اللّه ُ سِترا لَهُ مِن النّارِ[۷]؛ چه خوب فرزندانى هستند دخترانِ با حیا. هر کس یکى از آنها را داشته باشد، خداوند آن دختر را براى او مانعى در برابر آتش دوزخ قرار میدهد.»
خداوند متعال در قرآن کریم با دعوت زنان به حیا، نمونهای از حیای شایسته را در ضمن ماجرای دختران شعیب- علیهالسلام - و حضرت موسی - علیهالسلام - بیان میفرماید: «وَ لَمّا وَرَدَ مآء مَدیَنَ وَجَد عَلَیهِ اُمّهً مِنَ النّاسِ یَسقونَ وَ وَجَدَ مِن دونِهَمُ امرَاَتَینِ تَذودانِ قالَ ما خَطبُکُما قالَتا لانَسقی حَتّی یُصدِرَ الرِّعاُء وَ اَبونا شَیخٌ کَبیرٌ فَسَقی لَهُما ثُمَ تَوَلی اِلَی الظِّلِّ فَقالَ رَبّ اِنّی لِمآ اَنزَلت َاِلَیّ مِن خَیرٍ فَقیرٌ فَجاءتهُ اِحدهُما تَمشی عَلَی استِحیاٍء قالَت اِنّ اَبی یَدعوکَ لِیَجزِیَکَ اَجرَ ما سَقَیتَ لَنا فَلَمّا جاءُ وَ قَصَ عَلَیهِ القَصَصِ قالَ لا تَخَف نَجَوتَ مِنَ القَومِ الظّلِمینَ[۸]؛ و هنگامى که به (چاه) آب مدین رسید، گروهى از مردم را در آنجا دید که چهارپایان خود را سیراب مىکنند؛ و در کنار آنان دو زن را دید که مراقب گوسفندان خویشند (و به چاه نزدیک نمىشوند؛ موسى) به آن دو گفت: «کار شما چیست؟ (چرا گوسفندان خود را آب نمىدهید؟!)» گفتند: ما آنها را آب نمىدهیم تا چوپانها همگى خارج شوند؛ و پدر ما پیرمرد کهنسالی است و قادر بر این کارها نیست. موسى براى (گوسفندان) آن دو آب کشید؛ سپس رو به سایه آورد و عرض کرد: «پروردگارا! هر خیر و نیکى بر من فرستى، به آن نیازمندم!» ناگهان یکى از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالى که با نهایت حیا گام برمىداشت، گفت: «پدرم از تو دعوت مىکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که براى ما انجام دادى به تو بپردازد.» هنگامى که موسى نزد او [شعیب] آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: «نترس، از قوم ظالم نجات یافتى!»
نکته شایان توجه و درس آموز این ماجرا در جمله «تَمشی عَلَی استِحیاٍء» نهفته است.
در این آیه از مجموع صفات و ویژگیهای برجسته دختران شعیب تنها صفت شرم و حیا مورد اشاره واقع شده است؛ زیرا برجستهترین کمالات زنان، حیا میباشد.
از منظر خداوند متعال عظمت یک دختر به این نیست که خود را به نامحرم عرضه کند و موهایش را بیرون بگذارد، آرایش کرده در خیابان حاضر شود و نامحرمان را به سوی خود جلب کند! بلکه عظمت و ملاک دختر نمونه از منظر قرآن «حیا» است.
البته حیا فقط در روابط اجتماعی بین نامحرم معنا پیدا نمیکند؛ بلکه حیا صفتی است که سرچشمه همه خوبیها است و حیا در برابر امام و پیامبر و خداوند نیز معنا پیدا میکند و حیای در برابر خداوند آثار بسیاری دارد.
در حکایتی آمده: عابد خداپرستی در عبادتکدهای در دل کوه راز و نیاز میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند.
بعد از ۷۰ سال عبادت، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست ۳ قرص نان به او داد و او به سمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت. مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او به راهش ادامه دهد. سگ، نان را خورد و دوباره راه او را بست، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود؛ اما سگ دست بردار نبود و نمیگذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت: ای حیوان تو چه بیحیایی! صاحبت قرص نانی به من داد؛ اما تو نگذاشتی آن را ببرم؟
به اذن خدای عزوجل، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال، سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانهاش راند، پشت در خانهاش تا صبح نشستم. تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگیات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی.
مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد.
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ آنچنان در پیشگاه خداوند حیا میکرد که اجازه گناه و معصیت به خود نمیداد، از این رو، حضرت رضا ـ علیه السلام ـ لقب «معصومه» را به ایشان دادند و در روایتی فرمودند: «مَنْ زَارَ الْمَعصُومَةَ بِقُمْ کَمَنْ زَارَنى[۹]؛ هرکسی معصومه را در قم زیارت کند، مانند کسى است که مرا زیارت کرده است.»
۳. علم دین
ملاک دیگر دختر نمونه، کسب علم و دانش است. در میان فرزندان امام کاظم - علیهالسلام - بعد از امام رضا - علیهالسلام - حضرت معصومه – سلامالله علیها- از نظر علمی والاترین مقام را دارد. این حقیقت از القاب و تعریفها و توصیفاتی که ائمه اطهار- علیهم السلام - از وی نمودهاند، کاملاً آشکار است.
حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ از جمله راویان گرانقدری است که با تلاش علمی خود از حریم دین و دینداری پاسداری کرده و به برکت وجود این سلاله معصوم و در محور مزار ایشان، سایه علم و نشر معارف حقه گسترش یافته است.
این دختر نمونه علاوه بر کسب علم و معرفت در محضر پدر، در سالهایی که پدر در زندانهای مختلف به سر میبَرَد، از محضر امام رضا - علیهالسلام - کسب علم و دانش میکرد.
حضرت معصومه– سلامالله علیها- با توجه به مقام علمی بالایی که داشتند پاسخگوی بسیاری از سؤالات و شبهات دینی در عصر خویش بودهاند. در این زمینه آیت الله سید نصر الله مستنبط از کتاب «کشف اللئالی»[۱۰] نقل فرموده که روزی جمعی از شیعیان به قصد دیدار حضرت موسی بن جعفر- علیهالسلام - و پرسیدن پرسشهایی از ایشان در مدینه منوره مشرف شدند. چون امام کاظم - علیهالسلام - در مسافرت بود، پرسشهای خود را به حضرت معصومه– سلامالله علیها- که در آن هنگام کودکی خردسال بود، دادند. فردای آن روز بار دیگر به منزل امام رفتند، ولی هنوز ایشان از سفر برنگشته بود. به ناچار پرسشهای خود را بازخواستند تا در مسافرت بعدی به خدمت امام برسند؛ غافل از اینکه حضرت معصومه– سلامالله علیها- جواب پرسشها را نوشته بود.
وقتی پاسخها را دیدند، بسیار خوشحال شدند و پس از سپاسگزاری فراوان، شهر مدینه را ترک کردند. از قضای روزگار در بین راه با امام موسی بن جعفر - علیهالسلام - مواجه شده، ماجرای خویش را بازگفتند. هنگامیکه امام - علیهالسلام - پرسشهای آنان و پاسخهای دخترشان را ملاحظه کردند، سه بار فرمودند: «فِداها اَبوها».
این حادثه شگفت، مبین آن است که حضرت معصومه ـ علیهاالسلام ـ همچون حضرت صدیقه طاهره، فاطمه زهرا ـ سلام الله علیها ـ «عالمه غیرمعلمه» است و در خردسالی از رشد، شناخت، علم و کمال بالایی برخوردار بوده است.
۴. پرهیز از خودنمایی و خودآرایی
پرهیز از خودنمایی و خودآرایی و نیز هر گونه رفتار، گفتار و حرکتی که موجب جلب توجه نامحرمان و تحریک آنان گردد، از دیگر اوصاف و ویژگیهای دختر نمونه است. دو آیه از قرآن در این زمینه شایان ذکر است.
آیه اول: «و قُل لِلمُؤمنتِ ... و لا یَضرِبنَ بِاَرجُلِهِنّ لِیُعلَمَ ما یُخفینَ مِن زینَتِهِنّ[۱۱]؛ و به زنان باایمان بگو: ... و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نزنند تا زینت پنهانیشان دانسته شود (و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد).»
شهید مطهری - رضوانالله تعالی علیه- در توضیح و تفسیر آیه یاد شده و درباره فلسفه حجاب، کلام حکیمانهای در خصوص مسئله خودنمایی و خودآرایی زنان دارند. ایشان میفرمایند: «اما علت اینکه در اسلام دستور پوشش اختصاص به زنان یافته، این است که میل به خودنمایی و خودآرایی مخصوص زنان است. از نظر تصاحب قلبها و دلها، مرد شکار و زن شکارچی، همچنان که از نظر تصاحب جسم و تن، زن شکار است و مرد شکارچی؛ میل زن به خودآرایی از این حس شکارچی گری او ناشی میشود. در هیچ جای دنیا سابقه ندارد که مردان لباسهای بدننما و آرایشهای تحریککننده به کار برند. این زن است که به حکم طبیعت خاص خود، میخواهد دلبری کند و مرد را دلباخته و در دام علاقه به خود اسیر سازد، لهذا انحراف تبرج و برهنگی از انحرافهای مخصوص زنان است و دستور پوشش هم برای آنان مقرر گردیده است[۱۲].»
از این رو و با توجه به این خصلت دختران است که مهاجمان فرهنگ در این روزهای مانتوهای را رواج دادهاند که پشت مانتوها کلمات و جملاتی نوشته شده که در شان دختر مسلمان ایرانی نیست.
دومین آیه: «و لا تَبرجّنَ تَبَرجّ الجِهلیه الاولی[۱۳]؛ و در خانههاى خود بمانید و همچون دوران جاهلیت نخستین (در میان مردم) ظاهر نشوید»
شهید مطهری - رضوانالله تعالی علیه- در ترجمه و توضیح دو آیه یاد شده چنین آوردهاند: «مقصود از این دستور، زندانی کردن زنان در خانه نیست؛ زیرا تاریخ اسلام به صراحت گواه است که پیغمبر اکرم- صلیالله علیه و آله و سلم- زنان خود را با خود به سفر میبرد و آنان را از بیرون شدن منع نمیفرمود. بلکه مقصود از این دستور آن است که زن به منظور خودنمایی از خانه بیرون نشود[۱۴].»
۵. پاکی و پاکدامنی
دختر نمونه و شایسته از منظر قرآن، زنی است عفیف و پاکدامن و بانویی است پاک و منزه از هر نوع آلودگی، پلیدی و زشتکاری، آیات مربوط به این موضوع به دو دسته قابل تقسیم است:
اول: آیاتی که به مطلق پاکی و دوری از هر گونه پلیدی و زشتکاری نظر دارد که میتوان به این آیه استشهاد کرد: «وَ إِذْ قالَتِ الْمَلائِکَةُ یا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفاکِ عَلى نِساءِ الْعالَمین[۱۵]؛ و (به یاد آورید) هنگامى را که فرشتگان گفتند: اى مریم! خدا تو را برگزیده و پاک ساخته؛ و بر تمام زنان جهان، برترى داده است.»
خداوند در این آیه حضرت مریم - علیها السلام - را به دلیل پاک بودنش بر زنان جهان برتری داده و از زنان برگزیده و شایسته زمانه برشمرده است. این مطلب، نشان دهنده اهمیت و ارزش والای صفت پاکی برای دختران و نیز پیام آور این حقیقت است که این صفت، از معیارهای برتری و شایستگی هر دختری است.
دسته دوم: آیاتی که بر عفت و پاکدامنی زنان و منزه بودن آنان از هر نوع آلودگی جنسی و روابط نامشروع با نامحرمان دلالت دارد؛ اما این دسته آیات بسیارند که به دو مورد از آنها اشاره میشود:
الف: خداوند متعال در توصیف و تمجید از حضرت مریم - علیها السلام - که از دختران برگزیده الهی در جهان است ایشان را دختری عفیف و پاکدامن معرفی کرده و چنین میفرماید: «وَ الَّتی أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فیها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آیَةً لِلْعالَمین[۱۶]؛ و به یاد آور زنى را که دامان خود را پاک نگه داشت؛ و ما از روح خود در او دمیدیم؛ و او و فرزندش [مسیح] را نشانه بزرگى براى جهانیان قرار دادیم.»
ب: خداوند سبحان در آیه ۱۲ سوره ممتحنه پاکدامنی و دوری از آلودگی به انحراف جنسی (زنا) را شرط قبولی توبه زنان و همچنین شرط پذیرش بیعت آنان با پیامبر اسلام- صلیالله علیه و آله- دانسته است که نشان دهنده اهمیت والای این صفت در سلسله اوصاف زنان نمونه و شایسته از منظر قرآن مجید است:
«یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذا جاءَکَ الْمُؤْمِناتُ یُبایِعْنَکَ عَلى أَنْ لا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئاً وَ لا یَسْرِقْنَ وَ لا یَزْنینَ ... فَبایِعْهُنَّ؛ اى پیامبر! هنگامى که زنان مؤمن نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى و زنا نکنند ... با آنها بیعت کن.»
در فرازی از زیارت دوم حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ آمـده است: «اَلسَّلامُ عَلَیْکِ أَیَّتُها الطّاهِرَةُ الْحَمیدَةُ البَرَّة الرَّشیدَةُ، التَّقیَّةُ النَّقیّةُ الرضیَّةُ الْمَرضیّة[۱۷]؛ سلام بر تو ای پاکیزه ستوده، (ای) نیکوکار رشیده، پاک و پاکیزه، (ای بانوی) شایسته و پسندیده.»
بنابراین حضرت معصومه – سلامالله علیها- نمونه ممتاز یک دختر است که همه این ملاکها را بهطور اکمل دار میباشند و توسل دختران امروز ما به دامن پاک و کبرایای ایشان و تمسک به سبک و سیره ایشان موجب در امان ماندن از خطرات و فتن آخرالزمان خواهد بود و والدین میتوانند با بهرهگیری از مرقد منور ایشان و آثار تربیتی زیارت، زمینه این توسل و تمسک را فراهم نمایند.
مائیم گدای حضرت معصومه ـ سلام الله علیها ـ محتاج عطای حضرت معصومه
***
ای سوره نامت تفسیر اعطینا زهراترین زینب، زینبترین زهرا
خیر کثیر تو، آئینه کوثر نامت سرآغاز تکثیر خوبیها
روشنتر از نوری، در نور مستوری پیداترین پنهان، پنهانترین پیدا
ماه مقیم قم، خورشید «بیت النور» در سایه سار توست سرتاسر دنیا
وقتی که معصومان، معصومهات خواندند در وصف تو لال است، شعر و شعور ما
فهم زمین عاجز، از درک اوصافت والا مقامی تو، در عالم بالا
از آه لبریزم، از اشک سرشارم این قطره را دریاب، دریاب ای دریا[۱۸]
[۱]. روش ابهام در موضوع.
[۲]. الکافی (ط - الإسلامیة)، ج۶، ص ۵.
[۳]. وسائل الشیعة، ج۲۱، ص ۳۶۷.
[۴]. احزاب/۳۵.
[۵]. مجمع البیان ذیل آیه مورد بحث.
[۶]. تفسیر نمونه، ج۱۷، ص ۳۱۱.
[۷]. روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج۲، ص: ۳۶۹.
[۸]. قصص/۲۳ و ۲۵
[۹]. ناسخ التـواریخ، ج ۷، ص ۳۳۷.
[۱۰]. کتاب کشف اللئالی تاکنون به چاپ نرسیده و به صورت مخطوط در کتابخانه شوشتریهای نجف اشرف وجود دارد. مرحوم میرجهانی نسخهای از این کتاب را در کتابخانه شیخ محمدسماوی دیده است. (مهدی پور, کریمه اهل بیت, متن و پاورقی ص ۶۲)
[۱۱]. نور/۳۱.
[۱۲]. مسئله حجاب، ص ۷۳.
[۱۳]. احزاب/۳۳.
[۱۴]. مسئله حجاب، ص ۱۵۶.
[۱۵]. آل عمران/۴۲.
[۱۶]. تحریم/۱۲.
[۱۷]. انوارالمشعشعین، ج۱، ص۲۱۱.
[۱۸]. سید محمد جواد شرافت.
ولادت امام رضا علیهالسلام
عنوان: رضا و رضایت
ایجاد انگیزه[۱]
روزی حضرت موسی ـ علیه السلام ـ عرض کرد: خدایا بهترین خلق خود که ترا عبادت و بندگی میکند به من معرفی کن. خداوند وحی نمود: (ای موسی!) بر ساحل دریا برو، و آن شخص را خواهی یافت. موسی به آن مکان رسید، مردی را یافت که به مرض جذام و پیسی مبتلا بود، و همواره خداوند را تسبیح میکرد.
موسی ـ علیه السلام ـ از جبرئیل پرسید: آن مردی که بهترین خلق است، کجاست؟ گفت: همین مرد مریض است، الان من مأمورم چشمهای او را بگیرم تو گوش بده چه میگوید. به اشاره جبرئیل دو چشم آن مرد بیرون آمد و بر صورتش افتاد.
مرد نابینا گفت: بارالها! تو خواستی از چشم بهرهمندم کردی و اینک خواستی که آن را از من بگیری، ای کسی که به من نیکی میکنی و صله میرسانی!
موسی ـ علیه السلام ـ نزد آن فرد رفت و فرمود: ای بنده خدا! من مردی مستجاب الدعوه هستم، اگر دوست داری دعا کنم تا خدا دیدهگانت را به تو برگرداند؟
گفت: نمیخواهم، زیرا خدا نابینایی را برایم خواسته و من راضی به رضای او هستم.
حضرت موسی ـ علیه السلام ـ فرمود: شنیدم میگفتی: ای نیکو کننده و صله رساننده! منظورت از این جملات چه بود؟ گفت: در این آبادی غیر از من، کسی خدا را نمیشناسد و یا پرسش نمیکند (چه نیکی و صلهای بالاتر از این که خدا مرا با خود آشنا کرده است.)
موسی ـ علیه السلام ـ شگفتزده شد و گفت: این عابدترین خلق خدا در دنیاست.[۲]
مقام «رضایت» یکی از مقامهایی است که بندگان خالص شاخص خداوند به این مقام میرسند.
اهمیت و جایگاه ویژهای که فضیلتی مانند «رضایت از خداوند» در پی دارد، با دیگر فضایل قابل مقایسه نیست. همۀ خوبیهای انسان یک طرف، همۀ اطاعتهایی که انسان از خداوند متعال دارد و همۀ امر و نهیهایی که اجرا میکند، یک طرف، راضی بودن به قضاء الهی شدن هم یک طرف.
مشهورترین لقب امام هشتم «رضا» است. درست است که همه امامان صادق، کاظم، رضا، جواد و هادی و... بودند، ولی برای هر یک به مناسبتی لقب به خصوص تعیین گشته است.
چه کسی و چرا امام هشتم را به این لقب ملقب نموده است؟ این لقب چه پیامی برای دوستداران امام هشتم دارد؟ چگونه میتوان این لقب را در خود نهادینه ساخت؟
متن و محتوا
ابونصر بزنطی ـ رضوانالله تعالی علیه ـ میگوید: به امام جواد ـ علیهالسلام ـ گفتم: گروهی از مخالفان شما میگویند: مأمون، لقب رضا را به پدرت داده است! زیرا او به ولایتعهدی راضی شد.
امام جواد ـ علیه السلام ـ فرمودند: به خدا سوگند، دروغ گفته و گناهکار شدهاند. پدرم را خدای تعالی رضا لقب داده است؛ زیرا که او به خداوندی خدا در آسمانش و به رسالت رسول الله و ائمه در زمینش راضی بود.
گفتم: مگر همه پدرانت چنین نبودند؟ فرمود: آری. گفتم: پس چرا فقط پدرت به این لقب ملقب شده است؟ فرمود: چون مخالفان از دشمنانش مانند موافقان از دوستانش از وی راضی شدند و چنین چیزی برای پدرانش به وجود نیامد، لذا از میان همه به رضا ملقب گردید.[۳]
ناگفته نماند: مخالفان خواستهاند از این طریق نقصی بر آن حضرت فراهم آوردند، ولی چنانکه مرور شد این لقب از جانب خدا بوده است.
در یک تقسیمبندی کلی رضایت به سه گونه تقسیم میشود
الف: رضایت از تقدیر خداوند
ب: رضایت از فعل خود
ج: رضایت از عمل دیگران
الف: رضایت از تقدیر خداوند
همه خوبیهایی که انجام میدهیم و بدیهایی که ترک میکنیم، همه این نمازهایی که ما بهجا میآوریم، سعی میکنیم به کسی ظلم نکنیم، به زیارتها مشرّف میشویم و کارهای خیری که انجام میدهیم، فلسفه همه اینها چیزی جز رسیدن و تقرّب به خداوند متعال و رضایت خدا از ما نیست. ولی یک شاهراه دیگر غیر از انجام این همه فعالیت برای رسیدن به رضای الهی وجود دارد که آن با سرعت بالایی انسان را به هدف میرساند، زحمت زیادی هم ندارد. آن شاهراه چیزی نیست جز اینکه انسان هم از خدا راضی باشد. همین که به خدا اعلام میکند که خدایا! از تو راضی هستم، خدا هم از او راضی میشود.
فضیلتهایی که حقیقت آنها رابطهای بین انسان و خداوند است، گاهی یک طرفه است مانند عبادت انسان که دیگر معنا ندارد بگوییم خدا هم انسان را عبادت میکند و گاهی رابطهای دو طرفی است. مثلاً مؤمنین خدا را دوست دارند و خدا هم آنها را دوست دارد. «یُحِبُّهُم وَ یُحِبّونَه؛[۴] هم آنها خدا را دوست دارند، هم خداوند آنها را دوست دارد»
حتی کسانی که شکر خدا را به جا میآورند خدا هم میفرماید: «وَاللَّهُ شَکورٌ حَلِیمٌ؛ و خداوند شکرکننده و بردبار است.»
وصف «رضا» از قبیل نوع دوم است. در چهار جای قرآن کریم آمده است: «رَّضِی اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُواْ عَنْهُ؛[۵] خداوند از آنها راضی است و آنها از خدا راضی هستند.»
در روایتی نقل شده است که حضرت موسی علی نبینا و آله و علیهالسلام به خدای متعال عرض داشت: «خدایا! مرا به عملی راهنمایی کن که اگر انجام دهم تو از من راضی میشوی!»
خدای متعال در پی این درخواست ابتدا پاسخی کلی و مبهم به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ داد و فرمود: رضای من در چیزی است که خوشایند تو نیست و اصلاً طاقت آن را نداری! حضرت موسی ـ علیه السلام ـ بسیار ناراحت و غمگین شد و به سجده افتاد و شروع به گریه و زاری کرد و عرضه داشت: خدایا! در میان همه بندگانت مرا به همصحبتی خود اختصاص دادی و پیش از من با کسی سخنی نگفتی، اما مرا به عملی راهنمایی نمیکنی که مرا به رضای تو نائل گرداند؟ (لازم به تذکر است که یکی از روشهای صحیح تربیتی این است که مربی وقتی میخواهد چیزی را به متربی خود تعلیم دهد، ابتدا وی را تشنه میکند تا قدر آن چیز را بهخوبی بداند. شاید این روش تعلیمی که خدای متعال درباره حضرت موسی ـ علیه السلام ـ اجرا کرد از همین نوع روشها بوده باشد.)
بر این اساس هنگامی که حضرت موسی ـ علیه السلام ـ برای درخواستِ جدّی آن عمل مستعد شد، خدای متعال فرمود: «أَنَّ رِضَای فِی رِضَاک بِقَضَائِی؛[۶] به راستی که رضای من در راضی بودن تو به قضای من است.»
این بدان معناست که رضا رابطهای طرفینی است. از اینرو خداوند به حضرت موسی ـ علیه السلام ـ میفرماید: اگر تو از کار من راضی باشی و هر چه من برایت مقدر کردم، بپسندی و اظهار گله نکنی من هم از تو راضی خواهم بود.
البته رضایت هم مانند محبت «قُلْ إِن کنتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکمُ اللّهُ[۷]» برای اینکه طرفینی باشد باید مقرون به اطاعت الهی باشد.
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ در عصر خویش رسالهای مفصل برای شیعیان مینویسند و برای شهرهای مختلف نسخهای از آن را میفرستند. شیعیان نیز آن را در سجادههای خویش قرار میدادهاند و پس از نماز آن را مرور میکردهاند. در این رساله آمده است: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ أَحَداً مِنْ خَلْقِ اللَّهِ لَمْ یصِبْ رِضَی اللَّهِ إِلَّا بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ وَ طَاعَةِ وُلَاةِ أَمْرِهِ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ[۸]؛ و بدانید که هیچ کسی مشمول رضای خدا نمیشود مگر با اطاعت او و اطاعت پیامبرش و اطاعت ائمه از آل محمد صلیاللَّهوآله.»
همچنین امیرالمؤمنین ـ علیه السلام ـ در روایتی فرمودند: «رِضَی اللَّهِ سُبْحَانَهُ مَقْرُونٌ بِطَاعَتِه[۹]؛ رضایت خدای سبحان با فرمانبرداری از او همراه است.»
در این روایت شرط رضایت خدای سبحان اطاعت از او بیان گردیده است.
گاهی خداوند بندهاش را اینگونه امتحان میکند که شرایط خوبی را برای زندگی او فراهم میکند، به گونهای که مطمئن میشود خداوند تقدیر خوشایندی برای او مقدر فرموده است؛ اما طولی نمیکشد که خدا آنها را از بین میبرد.
حضرت صادق ـ علیه السلام ـ فرزندی به نام اسماعیل داشتند که جوانی بسیار عالم، دوستداشتنی و فهیم بود تا جایی که دوستان امام گمان میکردند بعد از امام صادق ـ علیه السلام ـ ایشان امام خواهد شد. مفضل که یکی از اصحاب معروف امام صادق ـ علیه السلام ـ بود، علاقه خاصی به جناب اسماعیل داشت و معتقد بود که بعد از حضرت صادق ـ علیه السلام ـ ایشان امام میشوند؛ اما اسماعیل در جوانی از دنیا رفت. هنگامی که اسماعیل از دنیا رفت، مفضل در شهر دیگری بود و از این موضوع اطلاع نداشت. حضرت صادق ـ علیه السلام ـ یونسبنیعقوب را مأمور کردند که این خبر را به مفضل برساند. وی میگوید: «امام صادق ـ علیه السلام ـ به من امر فرمودند که نزد مفضل بروم و به او به خاطر وفات اسماعیل تعزیت بگویم و فرمود: به مفضل سلام برسان و به او بگو: مصیبت اسماعیل بر ما وارد شد و ما صبر کردیم. پس تو هم همانگونه که ما صبر کردیم صبر کن! ما چیزی را خواسته بودیم؛ اما خدای عزوجل چیزی دیگر خواست. پس ما تسلیم امر خدای عزوجل شدیم.»[۱۰]
این ماجرا یکی از بالاترین نمونههای مقام رضاست. در چنین امتحانی خدای متعال برای بندهاش آن قدر زمینه فراهم میکند که او مطمئن میشود خدا نعمتی خاص به او داده و این نعمت پایدار است؛ اما یک مرتبه آن نعمت را از او میگیرد. حقیقتاً در چنین حالتی صبر کردن و راضی بودن به تقدیر الهی کار بسیار مشکلی است.
در عصر ما امام خمینی ـ رضوانالله تعالی علیه ـ نمونه چنین بندهای بود. در ماجرای شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی، امام پس از اطلاع از ماجرا میفرماید: انا لله وانا الیه راجعون و کسی گریه امام را در شهادت مرحوم حاج آقا مصطفی نمیبیند، در حالی که حاج آقا مصطفی امید امام بود و امام امید داشت که از خادمان بزرگ اسلام شود.
کسب چنین مقامی کار بسیار مشکلی است گرچه سخن گفتن از آن آسان است. برای کسب این مقام انسان باید از امور کوچک و کارهای ساده شروع کند و هنگامی که نوعی گرفتاری برایش پیش میآید بگوید: الحمدلله! حتماً مصلحتی در این گرفتاری وجود داشته است. اگر انسان در امور کوچک تمرین رضایت کند میتواند رفتهرفته در سختیهای بزرگ صبور باشد و از کار خدای متعال رضایت داشته باشد.
زندگی امام رضا ـ علیه السلام ـ گواه روشنی از پذیرش عالمانه قضا و قدر الهی و رضایتمندی بدان بوده است. آن حضرت همان طوری که خود اهل رضایت به رضای الهی بود، دیگران را نیز بدان دعوت میکرد و میفرمود: بهترین بندگان کسانی هستند که اهل مقام رضا هستند. در روایت است که: از امام رضـا ـ علیه السلام ـ دربـاره بهتـریـن بنـدگـان سـوال شـد. فـرمـودند: آنان که هر گاه نیکـى کنند خـوشحال شوند و هرگاه بدى کنند آمرزش خـواهند و هر گاه عطا شـوند شکرگزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند و هرگاه خشم کنند در گذرند.[۱۱]
جابربن عبداللّه انصاری، صحابی رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ در بستر بیماری افتاده و آخرین لحظات زندگانی خود را میگذراند. امام باقر ـ علیه السلام ـ به عیادت او رفت و با مهربانی کنارش نشست و فرمود: ای جابر، حالت چطور است؟ جابر، پیرمردی که عمری را در رکاب پیشوایان معصوم ـ علیهم السلام ـ گذرانیده بود، عرض کرد: حال پیرمردی را دارم که پیری را بر جوانی میپسندد و مرگ را نسبت به زندگانی بیشتر دوست دارد و به بیماری نسبت به تندرستی علاقه بیشتری دارد. او میخواست این گونه بر ناملایمات شکر گزارد و بگوید که از هیچ یک از آنها نابردباری نمیکند و همواره از قضا و قدر خداوند راضی است؛ اما امام باقر ـ علیه السلام ـ سخنی فراتر از آن گفت و فرمود: «اما من آنچه را خدا بخواهد دوست دارم. اگر جوانی را بخواهد به آن علاقهمندم و اگر بیماری را بر تندرستی من بپسندد، من هم همان را میخواهم؛ اگر خدا مرگ مرا تقدیر کند، مرگ را دوست دارم و اگر زندگی را بر مرگ در مورد من ترجیح دهد، همان را بر میگزینم.»[۱۲]
ب: رضایت از عمل خود
قسم دوم رضایت، رضایت از خود است. در روایات غالباً رضایت الهی با ناخشنودی بنده از خودش تلازم دارد، بدین معنا که طالب رضای خدا از خودپسندی به دور است و همیشه از خود گلهمند است و خود را مقصر میداند و از خود رضایت ندارد. اگر کسی از خود، راضی باشد و خود را بندهای بی عیب بداند خدای متعال از او راضی نخواهد بود.
از حضرت لقمان نقل شده است که به فرزندش فرمود: «یا بُنَی مَنْ یرِدْ رِضْوَانَ اللَّهِ یسْخَطْ نَفْسَهُ کثِیراً وَ مَنْ لَا یسْخَطْ نَفْسَهُ لَا یرضی به؛[۱۳] ای پسرکم! کسی که رضای الهی را میخواهد، بر نفس خویش بسیار خشمگین میشود و همیشه خود را مقصر میدان و کسی که از خود گلهمند نباشد خداوند از او راضی نمیشود»
غالباً بین دلخواه با خداخواه نمیتوان جمع کرد. دلخواه انسان حد و مرز ندارد و از حلال خدا فراتر میرود؛ اما اگر کسی این ملکه را تحصیل کرد که وقتی امر بین عمل به خواست خدا و خواست دل دایر میشود، خواست خدا را مقدم کند، خداوند متعال اولاً به او عزت نفسی میبخشد که به هیچ کسی احساس نیاز نمیکند. ثانیاً همت او را به گونهای قرار میدهد که تمام فکر او متوجه آخرتش میگردد و اندیشه او از درگیری دائمی برای نقشه کشیدن برای دنیا نجات مییابد و خدا نیازهای او را برآورده میکند و دیگر از این جهت نگرانی نخواهد داشت و این دنیایی که مردم عادی عاشق آن هستند و برای رسیدن به آن نهایت تلاش خویش را به کار میبندند با کمال خضوع در اختیار او قرار میگیرد.
خداوند متعال فرموده است: «وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ ارْتِفَاعِی فِی عُلُوِّ مَکانِی لَا یؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَی هَوَای إِلَّا قَطَعْتُ رَجَاهُ وَ لَمْ أَرْزُقْهُ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَه؛[۱۴] قسم به عزت و جلالم و بلندی مقامم! بندهای خواست خود را بر خواست من مقدم نمیکند مگر اینکه امید او را قطع میکنم. از دنیا تنها همان مقداری روزیاش میکنم که برای او مقدر کردم.»
ج: رضایت از فعل دیگران
«لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذِینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقِیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیرِ حَق...؛[۱۵] خداوند سخن آنان را که گفتند: «خدا فقیر است و ما بی نیازیم»، شنید. به زودی آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بهناحق پیامبران را در پرونده اعمال آنها مینویسیم.»
سعید بن جبیر در شأن نزول این آیات گفته است: وقتی این آیه نازل شد: «مَّن ذَا الَّذِی یقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کثِیرَةً؛[۱۶] کیست که به خدا قرضالحسنه بدهد تا خداوند آن را برای او چند برابر کند» یهودیان گفتند: ای محمد! پروردگارت فقیر و نیازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آیه فوق را فرو فرستاد!
آیات مزبور یهودیان معاصر رسول الله ـ صلیاللَّهوآله ـ را به دو سبب محکوم و سرزنش میکند؛ ۱. اینکه گفتند: خدا فقیر و نیازمند است و ما ثروتمند و بینیازیم. ۲. به ناحق پیامبران را کشتند.
آیه کریمه تأکید دارد یهودیان معاصر رسول خدا ـ صلیاللَّهوآله ـ سزاوار عقوبت با عذاب سوزانند، زیرا مرتکب گناه و معصیت شدند و خداوند به بندگان ستم نمیکند و تصریح مینماید که این (عذاب) نتیجه کاری است که دستهای شما از پیش فرستاده است.
سؤال این جاست که یهودیان زمان پیامبر (ص) نه انبیا را کشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آیه کریمه به کاری که نکردند - کشتن پیامبران - و نقشی که نداشتند، دلیل میآورد؟
پاسخ این پرسش را باید در موضوع صحبت خود یعنی رضایت از دیگران بیابیم همانگونه که سیدرضی در نهجالبلاغه از امیرمؤمنان روایت میکند: «الرَّاضِی بِفِعْلِ قَوْمٍ کالدَّاخِلِ فِیهِ مَعَهُمْ وَعَلَی کلِّ دَاخِلٍ فِی بَاطِلٍ إِثْمَانِ إِثْمُ الْعَمَلِ بِهِ وَإِثْمُ الرِّضَی بِهِ؛[۱۷] آنکسی که به کار جمعیتی راضی باشد همچون کسی است که در آن کار با آنها شرکت کرده (منتها) آنکسی که در انجام کار باطل دخالت دارد دو گناه میکند: گناه «عمل» و گناه «رضایت» به آن (ولی شخصی که بیرون از دایره عمل است و به آن راضی است تنها مرتکب یک گناه میشود و آن گناه رضایت است).
مرحوم علامه مجلسی در بحارالانوار بابی به این موضوع اختصاص داده و در عنوان باب میگوید: «إنَّ مَنْ رَضِی بِفِعْل فَهُوَ کمَنْ أتاهُ؛[۱۸] کسی که راضی به فعلی شود همانند کسی است که آن را انجام داده است»
در دنیای مادی معمول است که رضایت به اعمال مجرمانه دیگری جرم محسوب نمیشود، همانگونه که رضایت به اعمال نیک نیکوکاران بی پاداش است، در تعلیمات اسلام، مسئله رضایت به کارهای نیکوکاران و بدکاران عنوان خاصی دارد و با صراحت در روایات آمده است که هرکسی به کار دیگری رضایت دهد در سلک و گروه او قرار خواهد گرفت.
در داستان کشتن ناقه ثمود (همان معجزه الهی خداوند که به پیامبرشان حضرت صالح داد) قرآن میگوید: همه آن قوم بر اثر عذاب الهی از میان رفتند درحالیکه همانگونه که در کلام دیگری از امیرمؤمنان به آن اشاره شده، ناقه ثمود را یک نفر کشت و چون دیگران به آن رضایت دادند خداوند همگی را عذاب کرد: «وَإِنَّمَا عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ، فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَا»[۱۹]
در زیارتنامهها نیز کراراً این مطلب به چشم میخورد که زائر لعن و نفرین میکند به کسانی که جنایات یزیدیان را در کربلا را شنیدند و به آن رضایت دادند: «وَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِک فَرَضِیتْ بِه»[۲۰]
اما روز ولادت امام رضا ـ علیهالسلام ـ از رضا و رضایت گفتیم. خوب است در درگاه آن امام رئوف آرزویی داشته باشیم؛ آرزویی که نجات بخش است:
آرزویم نه به دل، باغ بهشت و حور است
نه مرا جنت و فردوس برین، منظور است
یا غریب الغربا پاره قلب زهرا - سلام الله علیها-
خواهشم خواهش سلمانی نیشابور است
هنگامیکه امام رضا (ع) به سمت مرو میآمدند بعد از نیشابور به کاروانسرایی رسیدند و کاروان متوقف شد. بر اساس دستور مأمون، ماموران اجازه ارتباطگیری مردم با امام را نمیدادند تا اینکه پیرمردی عاشق امام رضا ـ علیهالسلام ـ شغل و هنر خود را بهانه کرد تا امام زمان خویش را ببیند. او به بهانه اصلاح و آرایش سر و صورت امام رضا ـ علیهالسلام ـ خود را به حضرت رساند و توفیق دیدار امام زمانش را به دست آورد و امام رخصت دادند و مشغول کار شد. پیرمرد هنگام آرایش موهای امام، از اشتیاق دیدن آن حضرت صحبت میکرد که یک لحظه فکر کرد: «ای کاش از امام تقاضای اجرت کند» تا این فکر به ذهنش رسید، در همان لحظه امام رضا ـ علیهالسلام ـ با اشاره به سنگی که بهوسیله آن قیچی خود را تیز میکرد آن را تبدیل به طلا کردند. این پیرمرد بامعرفت به امام عرض کرد: ای امام رئوف، من اجرت دنیوی نمیخواهم من صباحی بیش زنده نیستم؛ چرا که عمر خود را گذراندهام؛ من پیراهنی از شما میخواهم که با آن نماز خواندهاید و عبادت خدا را کردهاید تا کفنم باشد و خداوند بهواسطه آن عذاب و فشار قبر را از من بردارد.
امام رضا ـ علیهالسلام ـ دستور دادند که یکی از لباسهایشان را به پیرمرد بدهند، در این لحظه پیرمرد به ذهنش رسید تا درخواست دیگری داشته باشد پس گفت: ای مولا! من از سکرات موت میترسم و بزرگواری کنید و لحظه مرگ در کنار من باشید که امام پذیرفتند.
پیرمرد با خوشحالی لباس و وسایل سلمانی خود را بدون نگاه به سنگ طلا برداشت و خداحافظی کرد. آن حضرت فرمودند: سنگ طلایت را بردار ما آنچه را که دادیم پس نمیگیریم.
(این خاندان، خاندان کرم هستند تا کسی را راضی نکنند دست از بخشش و کرم برنمیدارند مخصوصاً که لقب رضا ـ علیهالسلام ـ را خداوند متعال به ایشان عنایت فرموده است.)
روزی اطرافیان امام دیدند حضرت رضا ـ علیهالسلام ـ فرمودند: «لبیک لبیک لبیک» و بعد از آن هرچه به دنبال آن حضرت گشتند ایشان را نیافتند تا اینکه آن حضرت آمد و ماجرای این پیرمرد سلمانی را تعریف کردند و فرمودند اکنون لحظه جان دادن او بود. من هم بر بالینش حاضر شدم تا به آسانی جان داد.[۲۱]
[۱]. روش داستانی.
[۲]. سفینه البحار، ج۱، ص ۵۲۴.
[۳]. علل الشرایع، ج ۲، ص ۲۳۷، باب ۱۷۲.
[۴]. مائده/۵۴.
[۵]. مائده/ ۱۱۹ و توبه/۱۰۰ و مجادله/ ۲۲ و بینه/ ۸.
[۶]. کلیات حدیث قدسی، ص ۱۵۸.
[۷]. آل عمران/۳۱.
[۸]. بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۲۲۱.
[۹]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص ۱۸۲.
[۱۰]. کافی، ج ۲، ص ۹۲.
[۱۱]. تحفالعقول، ص ۴۴۵.
[۱۲]. مسکن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص ۸۷.
[۱۳]. بحار الانوار، ج ۶۷، ص ۷۸.
[۱۴]. بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۱۴۴.
[۱۵]. آل عمران/ ۱۸۱.
[۱۶]. بقره/۲۴۵.
[۱۷]. نهج البلاغه، حکمت ۱۵۴.
[۱۸]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۹۷، ص ۹۴.
[۱۹]. بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج۶۸، ص ۲۴۱.
[۲۰]. تهذیب الحکام، ج۶، ص ۱۱۴.
[۲۱]. همای سعادت، همائی واعظ، ص ۱۱۵.