-
يكشنبه, ۲۸ مهر ۱۳۹۸
-
۶۱۹
انگیزه سازی
امام حسن عسکری (علیه السلام) میفرماید:
روزى پدر و پسرى از برادران ایمانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) نزد او آمدند. حضرت در حضور آن دو برخاسته و ضمن احترام و اکرام به ایشان، آن دو را در صدر مجلس نشاند، و خود کنار این دو نشست. سپس دستور داد که شام بیاورند. شام آوردند و آن دو از آن غذا خوردند. سپس قنبر طشت و پارچى چوبى و حولهاى براى خشک کردن آورد و تا خواست از آن پارچ آب بر روى دست آن مرد بریزد، حضرت أمیر از جا جسته و پارچ را گرفت تا خود بر دستان آن مرد آب بریزد. با دیدن این صحنه، آن مرد در خاک غلطیده و گفت:
«اى أمیر المؤمنین! خدا مرا مىبیند و شما بر دستان من آب مىریزید؟!» حضرت فرمود:
«بنشین و دستانت را بشوى! زیرا خداوند (عزّ و جلّ) تو را در حالی مىبیند که برادرت که هیچ امتیاز و فضیلتى بر تو ندارد به تو خدمت مىکند و خداوند به واسطه این خدمت؛ تعداد خادمان برادرت را در بهشت به اندازهی ده برابر تعداد مردم دنیا افزایش داده و به همین اندازه در تعداد مناطق و ممالکى که در آنجا برای برادرت است میافزاید!» پس آن مرد نشست و على (علیه السلام) به او فرمود:
«تو را قسم به حقّ بزرگ من که نیک آن را مىشناسى و بدان احترام مىگذارى؛ و سوگند به تواضعت براى خدا که خداوند با مهمان کردنت در نزد من این تواضع را جزا داد، و این شرافت را به تو بخشید که من خدمتت کنم؛ از تو مىخواهم دستان خود را با آرامش بشویى، همانگونه که انگار قنبر بر دستان تو آب مىریزد!» آن مرد نیز همان کار را انجام داد.
پس از اتمام کار، آن حضرت پارچ را به محمّد حنفیّه داده و فرمود:
«اى فرزندم! اگر فرزندِ این مرد به تنهائى نزد من بود، باز هم من روى دستش آب مىریختم، ولى خداوند امتناع دارد از اینکه میان پسر و پدر (وقتى هر دو در یک مجلس بودند) مساوى رفتار شود. بلکه پدر بر روى دستان پدر آب مىریزد و پسر بر پسر.» محمّد حنفیّه نیز بر دستان پسر آب ریخت!
سپس امام حسن عسکرى (علیه السلام) فرمود:
«پس هر که در این خصلت از على (علیه السلام) تبعیّت و پیروى نماید، او یک شیعه حقیقى است.»[1]
اقناع اندیشه
امامان بزرگوار ما در تمام فضایل اخلاقی و ایمانی، سرآمد مردمان تمام دورانها بودهاند؛ بلکه حتی میتوان گفت که ائمه بزرگوار ما ملاک و معیار این فضائل هستند. در این میان، وجود نازنین امیرالمؤمنین امام علی (علیه السلام) به عنوان وصیّ پیامبر خاتم (صلی الله علیه و آله و سلم) و شخصیت دوم جهان خلقت، این فضائل را در بالاترین مراتب در معرض نگاه مؤمنین قرار داده است و عمل به این فضائل را به شیعیان خودشان مؤکداً توصیه مینمودند.
أمیر المؤمنین علی (علیه السلام) این افتخار را دارند که توسط وجود مقدس پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) مؤدب به آداب الهی شده است، چنانچه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:
أَنَا أَدِیبُ اللَّهِ وَ عَلِیٌّ أَدِیبِی.[2]
من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است.
اگرچه وجود مقدس حضرت علی (علیه السلام) اکیداً توصیه به رعایت ادب نمودهاند، ولی ایشان در قول و فعل، مؤدبترین مردم بودهاند، چنانچه خود ایشان میفرمایند:
مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنّاسِ اِماماً فَلیَبْدَأ بِتَعْلیمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلیمِ غَیْرِهِ وَلْیَکُنْ تَاْدیبُهُ بِسیرَتِهِ قَبْلَ تَأْدیبِهِ بِلِسانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُها اَحَقُّ بِالاِجْلالِ مِنْ مُعَلِّمِ النّاسِ ومُؤَدِّبِهِمْ.[3]
کسى که خود را پیشواى مردم قرار داده، باید پیش از آموزش دیگران، خود را آموزش دهد و پیش از آنکه دیگران را با زبان، ادب بیاموزد، با کردارش ادب آموزد، و البته کسی که نفس خود را تعلیم داده و ادب میآموزد، بیش از آموزگار و ادب آموز به مردم، شایسته تجلیل است.
در اهمیت ادب همین بس که حضرت علی (علیه السلام) ملاک ارزشگزاریِ افراد را علم و ادب ایشان میداند و میفرماید:
یَا مُؤْمِنُ إِنَّ هَذَا الْعِلْمَ وَ الْأَدَبَ ثَمَنُ نَفْسِکَ فَاجْتَهِدْ فِی تَعَلُّمِهَا فَمَا یَزِیدُ مِنْ عِلْمِکَ وَ أَدَبِکَ یَزِیدُ فِی ثَمَنِکَ وَ قَدْرِکَ فَإِنَّ بِالْعِلْمِ تَهْتَدِی إِلَى رَبِّکَ وَ بِالْأَدَبِ تُحْسِنُ خِدْمَةَ رَبِّکَ وَ بِأَدَبِ الْخِدْمَةِ یَسْتَوْجِبُ الْعَبْدُ وَلَایَتَهُ وَ قُرْبَهُ فَاقْبَلِ النَّصِیحَةَ کَیْ تَنْجُوَ مِنَ الْعَذَابِ.[4]
اى مؤمن! این دانش و فرهنگ، ارزش جان توست. در فرا گرفتنِ آن بکوش که هر چه علم و فرهنگِ تو افزوده شود، بر ارج و منزلت تو افزوده مىشود و همانا به یارى دانش است که به خداوندت رهنمون مىشوى و به یارى فرهنگ و ادب مىتوانى خدمت خدایت را پسندیده انجام دهى و در اثر آن، بنده سزاوار دوستى و قرب به خدا مىشود. پند و اندرز را بپذیر تا از عذاب رهایى یابى.
البته نه تنها ملاک ارزش انسانها وابسته به میزان ادب آنهاست بلکه یکی از ملاکهای مؤمن بودن یا نبودن نیز ادب است چنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) میفرمایند:
مومن در دنیا صادق است .... و حرکت او مؤدبانه است و سخنش همراه با خیرخواهی است و پندش نرم و آرام است و از کسی جز خدا نمیترسد.[5]
مسئلهای که ذکر آن ضروری به نظر میرسد، انواع ادب است که در روایات وارد شده است. ما در این مقال به برخی از انواع ادب و کسانی که باید در برابر آنها به صورت خاص و ویژه ادب را رعایت نمود، اشاره مینماییم:
یک نوع از ادب، ادب در برابر پروردگار است. پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) در این زمینه میفرماید:
إنَّ الْمُؤْمِنَ یأخُذُ بِأدَبِ اللّه ِعَزَّ وَ جَلَّ إذا وَسِعَ عَلَیْهِ إِتَّسَعَ وَ إذا أمْسَکَ عَلَیْهِ أمْسَکَ.[6]
مؤمن، ادب الهى را به کار مىگیرد، هنگامى که خدا به او گشایش دهد او هم توسعه مىدهد و زمانى که خدا از او باز دارد، او هم مراعات و امساک مىکند.
نوع دیگر ادب، ادب در برابر پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) است. قرآن کریم در اینباره میفرماید:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ.[7]
اى اهل ایمان! بر خدا و پیامبرش [در هیچ امرى از امور دین و دنیا و آخرت] پیشى مگیرید و از خدا پروا کنید که خدا شنوا و داناست.
در این مورد یکی از ادبها این است که هرگاه که نام پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) برده میشود، کسی که نام ایشان را شنید بر او و اهل بیت معظّم او (علیهم السلام) صلوات بفرستد. آنطور که خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودهاند:
الْبَخِیلُ مَنْ ذُکِرْتُ عِنْدَهُ فَلَمْ یُصَلِّ عَلَیَّ.[8]
بخیل کسى است که نام من نزد او برده شود و او بر من صلوات نفرستد.
نوع دیگر ادب نیز ادب در برابر اهل بیت عصمت (علیهم السلام) است. یکی از مصادیق ادب در برابر اهل بیت (علیهم السلام) این است که وقتی به زیارت ایشان میرویم، بدون اذن دخول وارد نشویم چنانچه وارد شده است:
فَإِذَا أَرَدْتَ الدُّخُولَ عَلَى النَّبِیِّ (صلی الله علیه و آله و سلم) أَوْ أَحَدِ مَشَاهِدِ الْأَئِمَّةِ (علیهم السلام) فَتَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ یَدْخُلُوا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَقُلْتَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِ إِلَّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ اللَّهُمَّ إِنِّی اعْتَقَدْتُ [أَعْتَقِدُ] حُرْمَةَ صَاحِبِ هَذَا الْمَشْهَدِ الشَّرِیفِ فِی غَیْبَتِهِ کَمَا أَعْتَقِدُهَا فِی حَضْرَتِه.[9]
زمانی که خواستی در حرم پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یا یکی از حرمهای ائمه (علیهم السلام) وارد شوی میگویی: خداوندا؛ من ایستاده ام کنار درى از درهاى خانههاى پیامبرت که درود تو بر او و آل او باد، و تو مردم را بازداشتهاى از اینکه بدون اجازهی او وارد شوند، و فرمودهاى: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، به خانههاى پیامبر وارد نشوید مگر اینکه به شما اجازه داده شود.» خداوندا؛ من به احترام صاحب این مکان شریف در فقدان او معتقدم؛ همان گونه که آن را در حضورش باور دارم.
نوع دیگری از ادب نیز در احادیث وارد شده است که ادب در برابر استاد و پدر میباشد. در حدیث شریفی آمده است:
قُمْ عَنْ مَجْلِسِکَ لأبیکَ وَ مُعَلِّمِکَ وَ إِنْ کُنْتَ أمیراً.[10]
به احترام پدر و معلّمت از جاى برخیز، اگر چه فرمانروا باشى.
البته باید بگوییم که برای بسیاری از اعمالِ عبادی و غیر عبادی، در آیات قرآن و احادیث اهل بیت (علیهم السلام) آداب مختلفی ذکر شده است که رعایت آنها باعث تقرب به خدای متعال و خشنود نمودن اهل بیت (علیهم السلام) میگردد و برای یافتنِ این آداب به کتب متعددی که درباره آداب نوشته شده است میتوان مراجعه نمود.
آری! رعایت ادب برای انسانِ مؤمن از ضروریات است و این مسئله باعث افتخار اهل بیت عصمت (علیهم السلام) به شخص مؤمن میگردد، چنانچه امام صادق (علیه السلام) فرمود:
مَعَاشِرَ الشِّیعَة کُونُوا لَنَا زَیْناً، وَ لَا تَکُونُوا عَلَیْنَا شَیْنا.[11]
اى گروههای شیعه، باعث زینت ما باشید و باعث زشتى ما نباشید.
رفتارسازی
دو مرد بر امام علی (علیه السلام) وارد شدند. پس آن حضرت براى هر کدام از آنها تُشَکى انداخت. یکى از آن دو، روى آن نشست و دیگرى خوددارى کرد. حضرت به او فرمود:
«بر آن بنشین، زیرا از پذیرفتن احترام خوددارى نکند جز الاغ!» سپس فرمود: «رسول خدا فرموده: هر گاه بزرگوارِ قومى بر شما رسید، او را گرامى دارید!»[12]
در حدیثی دیگر نیز ادب امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) را میبینیم. درباره آن حضرت اینگونه وارد شده است:
امام با یک نفر کافر ذمِّى (که در پناه اسلام است) همراه شد. آن مرد ذمّى به آن حضرت گفت:
«اى بنده خدا، می خواهى به کجا بروى؟» حضرت فرمود: «میخواهم به کوفه بروم،» (پس از مدتی سر دو راهى رسیدند و مرد ذمى به مقصد دیگرى میرفت.) چون راه ذمى جدا شد، حضرت نیز همراه او به آن راه رفت.
مرد ذمّى گفت: «مگر نمیخواستى که به کوفه بروى؟»
فرمود: «چرا!» ذمى گفت: «راه کوفه را رها کردى!»
فرمود: «میدانم!» ذمی گفت: «پس چرا با اینکه میدانى به راه من آمدی؟»
امام فرمود: «این از به کامل کردن خوش رفاقتى است که مرد، رفیقِ راهش را در هنگام جدائى چند گامى بدرقه کند؛ و اینگونه پیغمبر ما به ما دستور داده است.»
ذمّى گفت: «این گونه دستور داده؟» حضرت فرمود: «آرى!» ذمّى گفت: «پس به طور مسلّم هر که پیرویش کرده به خاطر همین کردارهاى بزرگوارانهی او بوده؛ و من تو را گواه میگیرم که پیرو دین تو و بر کیش شمایم.» و مرد ذمّى با حضرت برگشت و همین که او را شناخت مسلمان شد.[13]
پرورش احساس
نقل شده است در هنگامهی جنگ صفین، زمانی که حضرت امیرمؤمنان (علیه السلام) آگاه شد حُجْر بن عَدِی و عَمْرو بن حَمِق، آشکارا اهل شام را لعن میکنند، کسی را نزد آنها فرستاد تا به آنها بگوید که از این کار دست بردارند. آنها [با تعجب] نزد امام آمدند و عرض کردند: «ای أمیر المؤمنین! آیا ما بر حق نیستیم؟» ایشان فرمود: «آری.» عرض کردند: «آیا آنها باطل نیستند؟» حضرت فرمود: «آری.» عرض کردند: «پس چرا ما را از دشنام دادن به آنها منع کردید؟» حضرت خطاب به آنها فرمود: «نمیپسندم که از دشنام گویان و لعن کنندگان باشید و آنان را لعن و ناسزا گویید [که درنتیجه ایشان نیز شما را ناسزا گویند و از شما بیزاری جویند]؛ بلکه چه بهتر است اعمال ناشایست ایشان را یادآور شوید و بگویید: از جمله سیره [زشت] آنان چنین و چنان است و از اعمال [نادرست]شان این و آن است. این بهترین بیان و نافذترین استدلال است. همچنین به جای آنکه فقط آنان را نفرین کرده و از ایشان بیزاری بجویید، چنین بگویید [و دعا کنید]: خداوندا! جان ما و ایشان را حفظ کرده و بین ما و ایشان را اصلاح کن و آنان را از گمراهیشان نجات ده تا آن کسی که حق را نمیداند، آن را بشناسد و آنکه از آن سرپیچی میکند، به آن گردن نهد.
این را من بیشتر دوست دارم و برای شما [نیز] بهتر است.» آنها گفتند: یا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ نَقْبَلُ عِظَتَکَ وَ نَتَأَدَّبُ بِأَدَبِک؛ ای امیرمؤمنان، نصیحت شما را پذیرفتیم و به ادب شما مؤدب شدیم.[14]
مناجات
ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا
«استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا
ماهها در پی ماه رمضانت بودیم
شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا
تا شود روزی ما لقمهی نان سحری
پهن شد سفرهی نجوا لکَ لبّیک خدا
[1] امام حسن عسکری (علیه السلام)، التفسیر المنسوب إلى الإمام الحسن العسکری علیه السلام، ص: 325
[2] حسین بن محمد تقى نورى ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج 7، ص: 32
[3] محمد بن حسین شریف رضی، نهج البلاغه (صبحی صالح)، ص480 ،ح 73
[4] محمد بن احمد فتال نیشابورى، روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (ط - القدیمة)، ج 1، ص: 11
[5] محمد بن محمد شعیری، جامع الأخبار (للشعیری)، ص: 84
[6] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج4، ص: 12
[7] الحجرات، آیه 1
[8] حسن بن فضل طبرسی، مکارم الأخلاق، ص: 312
[9] ابراهیم بن على عاملى کفعمى ، المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص: 472
[10] عبد الواحد بن محمد تمیمى آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، ص: 136، ح 117
[11] محمد بن علی بن بابویه، الأمالی (للصدوق)، النص، ص: 400
[12] محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 659
[13]محمد بن یعقوب الکلینی، الکافی (ط - الإسلامیة)، ج2، ص: 670
[14] نصر بن مزاحم، وقعة صفین، النص، ص: 103